تازه دارم حكمتِ بازى هاى كودكى رو مى فهمم؛

"زوووووووووووووووووووووووو"

تمرينِ اين روزهاى نفس گير بود.

خدایا : مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناختن "درست " و
" کامل " کسی یا فکری , مثبت یا منفی قضاوت نکن

میگن سه موقع دعا برآورده میشه:
یکی وقت غروب
یکی زیر بارون
یکیم وقتی دلی میشکنه

من وقت غروب زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه...

خیلی ها دوستت دارند
اما هیشکی دور و برت نیست...
تنهايي يعني اين

درد و دل که می کنی ، ضعف هات و دردهات رو می ذاری توی سینی و تعارف می کنی که هر کدومشون رو که می خوان ، بردارن ، تیز کنن ، تیغ کنن و بزنن به روحت !

هیـــچ کس مســــــئول خوشــــحال کــــــردن شما نیست،
مگـــــــر خـــــــــود شــــــــــما ...

نیاز نیست آدمها رو امتحان کنید ؛ کمی صبر کنید ... خودشون امتحانشون رو پس میدن ... !!!

یادم آید روز دیرین

خوب وشیرین

اول ترم

وقت بسیار درس اندک …

حال اینک روز آخر

روز تلخ امتحانات

آخر ترم

وقت اندک

درس بسیار ، درس بسیار ، درس بسیار !

کاش همیشه در کودکی می ماندیم
تا به جای دلهایمان
سر زانوهایمان زخمی می شد.

ﻓﺎﺻـــــﻠﻪ ﻫﺎ..
.
ﻫﻴﭽـــــــﻮﻗﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ
ﻛﻤـــــــﺮﻧﮓ ﻧﻤﻴـــــﻜﻨﻨﺪ..
.
ﺑﻠﻜــــــﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕــــــــﻲ ﺭﺍ ﺑﻴﺸﺘﺮ
ﻣﻴـــــﻜﻨﺪ !!!

می دانی..؟
آدم های ِ ساده...
ساده هم عاشق می شوند...

ساده صبوری می کنند...
ساده عشق می وَرزَند...
ساده می مانند...
اما سَخت دِل می کنند...
آن وقت که دل ِ می کنند...
جان می دَهند...
سخت میشکنند...
سخت فراموش میکنند...
آدم های ِ ساده…...

کاش دنیا یکبار هم که شده
بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این بردهای تکراری برایش؟!...

اگه مامانت نتونه چیزی رو توی خونه پیدا کنه، مــــطمئن باش که هیچ موجود زنده ای نمیتونه ....

سلامتی مامانا که همشون یه "دکترای افتخاری جاسازی" دارن.!

یه روز دو تا گوجه فرنگی باهم دعواشون میشه ...
یه گوجه سبزه میاد جداشون کنه..
بهش میگن سید تو دخالت نکن!!

یه جاهایی هم هست که دیگه
" اُه مای گاد " و "شِت " و این سوسول بازیا جواب نمی‌ده!
رسما باید بگی : "یا ابلفضــــــــــل" ..!

خدایا ...

اگـــــــر علـــــــم بهــــــــتــــــــر اســت از ثـــروت

چـــــــــرا سرنوشـــت ما را رقـــم زدی نه قــــلـــم ...!!!

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برای امتحان نداشتن.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغیراتی رو به وجود آوردن .
بعد به دانشگاه پیش استاد رفتند. ماجرا را این طور برا استاد گفتن... که دیشب به یه مراسم عروسی در خارج از شهر رفته بودیم. و در راه برگشت از شانس بد ما یکی از لاستیک های ماشین پنچر شد وبا هزار زحمت وهل دادن ماشین رو به حایی رسوندیم و این طور بود که به امادگی لازم برای روز امتحان نرسیدیم در نهایت قرار میشه که استاد سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این چهار نفر برگزار کند.
اون ها هم خوشحال از این موفقیت سه روز تمام درس می خونن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن . استاد عنوان میکنه به خاطر خاص و خارج از نوبت بودن امتحان باید هرکدوم تو یه کلاس بشینند و امتحان بدن. انها هم به دلیل امادگی کامل موافقت میکنن...
امتحان حاوی دو سوال بود......
1- نام و نام خانوادگی (6نمره)
2- کدام لاستیک ماشین پنچر شد؟ (14نمره)
الف) لاستیک سمت راست جلو
ب)لاستیک سمت چت جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چت عقب
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی : اساتید دانشگاه خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنید باهوش و زرنگ هستند !